منتها عصر روز هشتم آبان سال ۱۳۰۴ انگار کسی به او گفت برود و یک سر هم به مجلس بزند. شاید میخواست به نمایندگان آشنای مجلس رو بزند که برای روزنامه توقیف شدهاش کاری بکنند. شاید هم وسوسه دیدن حال و هوای مجلس شورای ملی در آن روزهای خاص و داغ، آقای روزنامهنگار و فعال سیاسی را به «دامگه حادثه» کشاند.
مثبت۱۲
تهران که نه، تقریباً همه جای ایران آن روزها در التهاب بود. رضاخان پس از کشوقوسهای فراوان و راه افتادن بازی جمهوریخواهی، سرانجام با مدد انگلیس خودش را به تخت سلطنت رسانده و قرار بود فردا تاجگذاری کند. مجلس شورای ملی آماده شده بود تا طرح «اعلام انقراض سلسله قاجار» را تصویب کند. رضاخان پیشتر برای اینکه میخ را محکم کوبیده باشد، نمایندگان مخالف انقراض سلسله قاجار را تهدید به مرگ کرده بود. غروب هشتم آبان ملکالشعرای بهار در مجلس سخنرانی داشت و همه میدانستند قرار است حسابی از خجالت طرح انقراض قاجار و موافقانش، رضاخان و... دربیاید. همه اینها آنقدر جاذبه داشت که محمد کیوان قزوینی معروف به «واعظ قزوینی» را به مجلس بکشاند.
تهران که نه، تقریباً همه جای ایران آن روزها در التهاب بود. رضاخان پس از کشوقوسهای فراوان و راه افتادن بازی جمهوریخواهی، سرانجام با مدد انگلیس خودش را به تخت سلطنت رسانده و قرار بود فردا تاجگذاری کند. مجلس شورای ملی آماده شده بود تا طرح «اعلام انقراض سلسله قاجار» را تصویب کند. رضاخان پیشتر برای اینکه میخ را محکم کوبیده باشد، نمایندگان مخالف انقراض سلسله قاجار را تهدید به مرگ کرده بود. غروب هشتم آبان ملکالشعرای بهار در مجلس سخنرانی داشت و همه میدانستند قرار است حسابی از خجالت طرح انقراض قاجار و موافقانش، رضاخان و... دربیاید. همه اینها آنقدر جاذبه داشت که محمد کیوان قزوینی معروف به «واعظ قزوینی» را به مجلس بکشاند.
بقیه ماجرا را هرچند بهشدت مثبت۱۲است، از قلم «بهار» بخوانید که از دو سال پیش و به دنبال مخالفت با رضاخان مصونیت سیاسیاش لغو شده بود: «قبل از آنکه نطق کنم، یکی از پادوهای اکثریت به من نزدیک شد و گفت: پس از نطق، نایست و زود برو... من نیز پس از نطق نایستادم ...رفتم اما نه از مجلس بیرون، بلکه در اتاقی تنها نشسته و سیگاری آتش زده بودم... در همان حال، حاج واعظ قزوینی... با یکی از رفقایش برای تماشای جلسه تاریخی و دیدن هنرنمایی رفقا و هممسلکانش به بهارستان آمد... از جلو سرسرا رد شد، با عبا و عمامه کوچک و ریش مختصر و قد بلند و قدری لاغر، با همان گامهای فراخ و بلند به عین مثل ملکالشعرای بهار... حضرات آدمکشان رضاخان در زیر درختها و پشت دیوار دو طرف در، به کمین نشسته بودند... شلیک یکمرتبه شروع شد! گلوله به گردن واعظ خورد. واعظ به طرف مسجد سپهسالار میدود... و آنجا به زمین میخورد... بر سرش میریزند و چند چاقو به قلب واعظ میزنند و سرش را با کارد میبُرند!».
حدس و گمانها
اشتباهیترین ترور تاریخ معاصر با همین اندازه از وحشیگری و بیرحمی جلو خانه ملت انجام میشود. تاریخ معاصر البته حدس و گمانهای دیگری هم برای این ترور دارد. برخی معتقدند از آنجا که واعظ قزوینی یک شهروند عادی نیست و مقالههای اغلب تند و تیزش در روزنامههای نصیحت، رعد و قزوین طرفداران زیادی دارد، پس قتلش نمیتواند اشتباهی بوده باشد. هیئت تحریریه روزنامه نصیحت را هم افرادی مثل جلالخان شیریناُف معاون کنسولگری شوروی در قزوین، عبدالصمد کامبخش، مرتضی فرهودی و عدهای دیگر که همگی از چهرههای سرشناس حزب کمونیست بودند، تشکیل میدهند و واعظ هم به بولشویک بودن و ضدیت با رضاخان معروف است.
حدس و گمانها
اشتباهیترین ترور تاریخ معاصر با همین اندازه از وحشیگری و بیرحمی جلو خانه ملت انجام میشود. تاریخ معاصر البته حدس و گمانهای دیگری هم برای این ترور دارد. برخی معتقدند از آنجا که واعظ قزوینی یک شهروند عادی نیست و مقالههای اغلب تند و تیزش در روزنامههای نصیحت، رعد و قزوین طرفداران زیادی دارد، پس قتلش نمیتواند اشتباهی بوده باشد. هیئت تحریریه روزنامه نصیحت را هم افرادی مثل جلالخان شیریناُف معاون کنسولگری شوروی در قزوین، عبدالصمد کامبخش، مرتضی فرهودی و عدهای دیگر که همگی از چهرههای سرشناس حزب کمونیست بودند، تشکیل میدهند و واعظ هم به بولشویک بودن و ضدیت با رضاخان معروف است.
پس کشته میشود و به دروغ اعلام میکنند اشتباهی ترور شده تا به این وسیله هشداری جدی به مخالفان رضاخان ازجمله «بهار» داده باشند. این سؤال هم بیپاسخ مانده که چطور ضاربان «واعظ» که از قبل اجیر شده، بیرون مجلس در انتظار خروج «بهار» کمین کرده و با افرادی در داخل مجلس در ارتباطاند و واعظ قزوینی را که در حال ورود به مجلس است با «بهار» اشتباه میگیرند؟
جمهورینامه
البته اغلب گزارشها و نوشتههای شاهدان و حاضران در آن زمان، بیشتر از هرچیزی فرضیه ترور اشتباهی را تقویت میکند. بهخصوص اینکه رضاخان همزمان در میهمانی سفارت فرانسه حضور دارد و اواخر میهمانی خودش اعلام میکند مردم جلو بهارستان ملک الشعرای بهار را کشتهاند! بعد هم که مشخص میشود فرد کشته شده «واعظ قزوینی» است رضاخان مقرر میکند به عنوان خونبها مبلغ ۵۰۰ تومان به ورثه مرحوم پرداخت شود و جالب اینکه خانواده واعظ خودشان را هلاک میکنند اما دستشان به این ۵۰۰ تومان نمیرسد!
ماجرای دیگری که فرضیه ترور اشتباهی را تأیید کرده و نشان میدهد عوامل و مشاوران رضاخان، کم گاف ندادهاند، ماجرای قتل «میرزاده عشقی» است. سال ۱۳۰۳ که سخنرانیهای «بهار» علیه رضاخان و جمهوریخواهیاش به اوج میرسد، همزمان شعر «جمهورینامه» هم میان مردم پخش میشود. شعری که به خاطر تند و تیزی و البته فحشهای آشکاری که به مدعی جمهوریت داده، فقط می تواند کار شاعری چون «عشقی» باشد. همین شعر عشقی هم سبب میشود رضاخان تصمیم به قتل او بگیرد.
وقتی «بهار» در بیمارستان پیکر غرق به خون عشقی را در آغوش گرفته بود و میگریست هیچکس نمیدانست «جمهورینامه» سروده عشقی نیست. احتمالاً پس از شهریور سال۱۳۲۰ و چاپ شدن «جمهورینامه» در دیوان اشعار «بهار» بود که معلوم شد قتل «عشقی» هم یک قتل تقریباً اشتباهی بوده است. هرچند بدون «جمهورینامه» هم تضمینی نبود که «عشقی» با وجود اشعار تند و تیزش، از دست عوامل رضاخان جان سالم به در ببرد.
جمهورینامه
البته اغلب گزارشها و نوشتههای شاهدان و حاضران در آن زمان، بیشتر از هرچیزی فرضیه ترور اشتباهی را تقویت میکند. بهخصوص اینکه رضاخان همزمان در میهمانی سفارت فرانسه حضور دارد و اواخر میهمانی خودش اعلام میکند مردم جلو بهارستان ملک الشعرای بهار را کشتهاند! بعد هم که مشخص میشود فرد کشته شده «واعظ قزوینی» است رضاخان مقرر میکند به عنوان خونبها مبلغ ۵۰۰ تومان به ورثه مرحوم پرداخت شود و جالب اینکه خانواده واعظ خودشان را هلاک میکنند اما دستشان به این ۵۰۰ تومان نمیرسد!
ماجرای دیگری که فرضیه ترور اشتباهی را تأیید کرده و نشان میدهد عوامل و مشاوران رضاخان، کم گاف ندادهاند، ماجرای قتل «میرزاده عشقی» است. سال ۱۳۰۳ که سخنرانیهای «بهار» علیه رضاخان و جمهوریخواهیاش به اوج میرسد، همزمان شعر «جمهورینامه» هم میان مردم پخش میشود. شعری که به خاطر تند و تیزی و البته فحشهای آشکاری که به مدعی جمهوریت داده، فقط می تواند کار شاعری چون «عشقی» باشد. همین شعر عشقی هم سبب میشود رضاخان تصمیم به قتل او بگیرد.
وقتی «بهار» در بیمارستان پیکر غرق به خون عشقی را در آغوش گرفته بود و میگریست هیچکس نمیدانست «جمهورینامه» سروده عشقی نیست. احتمالاً پس از شهریور سال۱۳۲۰ و چاپ شدن «جمهورینامه» در دیوان اشعار «بهار» بود که معلوم شد قتل «عشقی» هم یک قتل تقریباً اشتباهی بوده است. هرچند بدون «جمهورینامه» هم تضمینی نبود که «عشقی» با وجود اشعار تند و تیزش، از دست عوامل رضاخان جان سالم به در ببرد.
خبرنگار: مجید تربتزاده
نظر شما